مدیریت منابع انسانی

چرا مدیران عامل در ماموریت های واحد منابع انسانی دخالت می کنند؟

 

به نظر شما چرا مدیرعامل در ماموریت های مدیران شرکت دخالت می کند؟

چه دلایلی موجب می شود که مدیران بیش از اندازه بر نحوه کار کارمندان، نظارت کنند؟

یکی از گلایه هایی که بسیاری از کارکنان دارند این هست که مدیران فرادست اونا در وظایف تخصصی اونا دخالت می کنند و به نوعی استقلالشون رو خدشه دار میکنن طوری که کارکنان سر در گم میشن.

یکی از مدیران محترم منابع انسانی امروز در یکی از شبکه های فضای مجازی برای من نوشتن که:

« من حدود ۱۷ سال سابقه کار در حوزه منابع انسانی دارم که حداقل ۶ سالش مدیر ارشد منابع انسانی بودم  اما چیزی که خیلی اذیتم میکنه اینه که مدیرعامل به طرز آزار دهنده ای در کارهای من خصوصا ماموریت تخصصی واحد منابع انسانی دخالت میکنه و نظرات غیر کارشناسی میده من باید با این موضوع چکار کنم؟ بطور غیر مستقیم و سر بسته با ایشان مطرح کردم که در دوره های مدیریت منابع انسانی برای مدیران غیر منابع انسانی شرکت کنند ولی حاضر نیستند و … »

و نهایتا نوشتن که این موضوع تبدیل به یه چالش جدی در کارم شده چون ایشان در کارهای منابع انسانی دخالت میکنن، نظر میدن و بعدا تبعاتش گریبانگیر من میشه که مدیر منابع انسانی هستم …  بعد چند تامثال زدن که نشون میده مدیریت ذره بینی مدیرعامل موجب شده که مثلا قطع همکاری کارکنان یا اعتراض کارکنان اتفاق بیفته در حالیکه خودشون این موارد رو قبلا پیش بینی کرده بودن .

خوب باید عرض کنم که برخی از مدیران ناچار شدن که در وظایف تخصصی کارکنان زیر مجموعه خودشون دخالت کنن یا به micro management  رو بیارن.

چرا میگم مجبور شدن؟ چون در حالت عادی بعیده که یک مدیر، حاضر بشه کارهای خودشو رها کنه و وقتشو صرف کنکاش کردن یا دخالت کردن در وظایف کارکنان زیرمجموعه اش بکنه

ممکنه بگید پس چرا بعضی از مدیرا تبدیل به micro manager  میشن ؟

باید عرض کنم چون مجبور شدن ، یعنی به درستی یا به غلط، به کارکنان خودشون بی اعتماد شدن یا در برخی از مواقع اشتباها برداشتشون اینه که باید در کارهای کارکنان یا مدیران زیرمجموعه خودشون دخالت کنن .

اگه بخوام دقیق تر بگم  باید عرض کنم که شایع ترین دلیل بی اعتمادی مدیران به کارکنان، اینه که کمبود میبینن، اما اگه بخوام دقیق تر عرض کنم باید بگم یه مدیر چه چیزهایی اگه ببینه احساس کمبود میکنه :

یه مدیر اگه یکی از این چهارتا رو ببینه، احساس میکنه که خودش باید وارد گود بشه:

اگه ببینه کارها درست انجام نمیشن

یا ببینه کارها به درستی انجام نمیشن

یا اینکه ببینه کارها کامل انجام نمیش

یا اینکه ببینه کارها به موقع انجام نمیشن

یه مدیر اگه یکی از این چهارتا رو ببینه، معمولا توی کارها دخالت میکنه .

 

اگه بخوام توی حوزه منابع انسانی مثال بزنم ، باید بگم مثلا اگه مدیرعامل شرکت ببینه که در شرکت ما برای تعیین حقوق و مزایای کارکنان، هیچ نظام و سیستمی وجود نداره و تعیین حقوق کارکنان بر اساس چانه زنیه، اگه  ببینه تعیین حقوق ها بر اساس ارزشیابی شغل ها نیست ، خوب واضحه که خودش دخالت میکنه ، هدف میذاره و از مدیر منابع انسانیش میخواد که ظرف مدت مثلا اینقدر ماه  یه نظام ارزشیابی و طراحی شغل و جبران خدمت برای شرکت تدوین کنه

این حالت اول : یعنی حالتی که کارها درست انجام نمیشن

حالت دوم وقتیه که مدیرعامل ببینیه که ( بعنوان مثال ) توی شرکتش نظام ارزشیابی مشاغل هست ، دراه کار میکنه ، حقوق ها بر اساس همین سیستم تعیین میشه ولی این سیستم برای این صنعت یا برای امروز مناسب نیست، مثلا  یه چیزی مثل طبقه بندی مشاغل سنتی وزارت کاره که هست ولی نبودنش از بودنش بهتره … خوب طبیعیه که دخالت کنه و از تیم منابع انسانی بخواد که اون سیستم نادرست رو جایگزین کنن ، این حالت دومه : یعنی کارهای درست، به نادرستی انجام میشن که منطقیه اگه یه مدیرعامل توی این مورد وارد بشه و دخالت کنه .

حالت سوم وقتی که مدیر ببینه کارها کامل انجام نمیشن یعنی شما میبینید در یه شرکتی سیستم جذب و گزینش و استخدام و جامعه پذیری بسیار قوی دارن، ولی سیستم نگهداشت شرکت تعطیله . خوب بدیهیه که مدیرعامل یا مدیر ارشد اون مجموعه اگر یه همیچین عارضه ای ببینه، دخالت کنه و از متولی منابع انسانی بخواد که فرآیند رو اصلاح کنه ،‌ حالا این مدیر منابع انسانی هرچی هم سابقه کار داشته باشه ….

و نهایتا چهارمین حالتی که میگیم منطقیه که یه مدیر وارد گود بشه، مربوط به وقتیه که اون مدیر ببینه کارها به موقع انجام نمیشن یعنی کارهای درست انجام میشن، به درستی هم انجام میشن  کامل هم هست سیستم ولی اونقدر دیر که حکم نوشداروی بعد از مرگ سهراب رو داره ، مدیر مجموعه میبینه خودش باید همه کارها رو پیگیری کنه ، چند بارهم باید پیگیری کنه و تا کاری پیگیری نشه، کسی توجه بهشون نمیکنه .

ببینید توی این چهارتا حالت ، مدیر من منطقا وارد گود میشه و باید بهش حق دم که دخالت کنه توی کارهای من ، حالا من هر چند سال هم که سابقه کار داشته باشم، ولی باید بپذیرم که کفایت لازم رو برای مدیریت این فرآیندی که به من سپرده شده ندارم .

بماند که روش صحیح مدیریتی در اینجور موارد ، سرک کشیدن و دخالت کردن نیست ، انشاء الله سر فرصت عرض میکنم که روش درستش چیه و باید چه کرد چون الان موضوع بحث ما این نیست چرا که این همکار محترم گفتن که همه چیز داره طبق اصول مدیریت منابع انسانی پیش میره

اما ممکنه بگید که نه این چهارتا موردی که شما گفتید در مورد من و مدیرم صادق نیست . من دارم کارهای درست رو به درستی ، و کامل و به موقع انجام میدم ولی مدیرم بازهم توی کارهای من دخالت میکنه . حالا چه کار کنم؟

در ویدئوی بعدی به این مبحث خواهیم پرداخت …

به این پست امتیاز دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *