ایجاد یک تیم با عملکرد بالا یک رویداد نیست، بلکه یک فرآیند است. تیمها در طول زمان ساخته میشوند و نیاز به تعهد، فداکاری و پشتکار دارند. یک مدل اثربخشی تیم میتواند شما را در این سفر راهنمایی کند و یک نقشه محکم برای درک بهتر تیم، نحوه عملکرد آنها و نحوه حمایت از بالاترین سطح رشد آنها به شما ارائه دهد.
بیایید مدلهای مختلف اثربخشی تیم را بررسی کنیم تا ایدهای در مورد اینکه کدام یک برای درک بهتر تیم شما و هدایت عملکرد مناسبتر است، بدست آوریم.جهت کسب اطلاعات بیشتر درخصوص مدیریت عملکرد کارکنان و تیم در ادامه این مقاله همراه ما باشید.
مدل اثربخشی تیم چیست؟
مدل اثربخشی تیم یک ابزار یا چارچوب برای کمک به کسب و کارها و رهبران برای درک میزان عملکرد تیمهایشان و بهبود تیمسازی، مدیریت و آموزش برای افزایش عملکرد و دستیابی به اهداف مشترک است.
چه چیزی ممکن است مانع از عملکرد تیم در بالاترین سطح خود شود؟ چه چیزی باعث اختلال در یک گروه میشود؟ اعضای تیم برای انجام بهترین کار خود به چه چیزی نیاز دارند؟ افراد چگونه باید با هم کار کنند تا از تمام پتانسیل همه استفاده کنند؟ اینها نمونههایی از سوالاتی هستند که یک مدل اثربخشی تیم میتواند به پاسخ آنها کمک کند.
مدلهای اثربخشی تیم ابزاری عالی برای مدیریت منابع انسانی و مدیران تیم هستند تا به روشی بیطرفانه میزان اثربخشی و کارآمدی تیمهای خود را ارزیابی کنند و راهحلهای قویتری ارائه دهند.
مدلهای اثربخشی تیم
بیایید برخی از محبوبترین مدلهای اثربخشی تیم را به همراه مزایا و معایب آنها و اینکه برای چه نوع تیمهایی مناسب هستند، بررسی کنیم.
مدل اثربخشی تیم GRPI
مدل GRPI (اهداف، نقشها، رویهها و روابط بین فردی) توسط ریچارد بکارد در سال 1972 معرفی و بعداً توسط ایروین روبین، مارک پلوونیک و رونالد فرای محبوب شد. این یکی از شناختهشدهترین مدلهای اثربخشی تیم است که از چهار جزء ذکر شده در زیر تشکیل شده است:
- اهداف – یک تیم برای موثر بودن باید اهداف و جهتگیری واضحی داشته باشد.
- نقشها – هر عضو تیم باید بداند مسئول چه چیزی است.
- رویهها – فرآیندها باید در جای خود قرار گیرند تا تیم بتواند با موفقیت عمل کند.
- روابط بین فردی – مهم است که هر عضو تیم با یکدیگر روابط برقرار کند و بتواند به طور موثر ارتباط برقرار کند و به یکدیگر اعتماد کند.
مدل GRPI برای تیمهای ناکارآمد که به اهداف خود نمیرسند یا جهتگیری خود را از دست دادهاند، مناسبتر است و میتواند به شناسایی علت و حل آن کمک کند. درک روابط بین عناصر در اینجا کمک میکند.
به عنوان مثال، اگر تیم شما به اهداف خود نمیرسد، میتوانید ببینید که آیا همه نقش واضحی دارند و پاسخگو هستند یا خیر و غیره. این مدل بر این باور مرکزی عمل میکند که اگر همه هدف، نقش، فرآیندی برای حمایت از آنها داشته باشند و مهربان باشند، یک تیم برنده خواهید داشت. همچنین یک مدل عالی برای استفاده هنگام ساخت یک تیم جدید از ابتدا است.
نقطه ضعف این است که این مدل ایستا است و فقط نشان میدهد که یک تیم در یک زمان خاص چقدر خوب عمل میکند، نه در کل چرخه عمر آن. همچنین به تیمهایی متکی است که از ابتدا به جای رشد ارگانیک در طول زمان، نسبتاً ساختاریافته باشند.
مدل هکمن
جی. ریچارد هکمن، که مطالعه تیمها را در دهه 1970 آغاز کرد، مدل اثربخشی تیم هکمن را معرفی کرد. او از طریق 40 سال تحقیق خود کشف کرد که آنچه برای همکاری محوری است، شخصیت یا رفتار اعضای فردی تیم نیست، بلکه شرایطی است که گروهی از افراد را قادر میسازد تا رشد کنند.
مدل او شامل پنج عامل است که عبارتند از:
- واقعی بودن تیم – همه نقش مشخصی با وظایف تعیین شده برای تکمیل دارند.
- جهتگیری قانعکننده – جهتگیری یا هدف نهایی روشنی برای کار کردن وجود دارد.
- ساختار توانمندساز – جریانهای کاری و فرآیندها از تیم در دستیابی به اهدافشان پشتیبانی میکنند.
- زمینه حمایتی – ابزارها، منابع و آموزش به تیم کمک میکنند تا به هدف خود برسند.
- مربیگری تخصصی – دسترسی به مربی یا راهنما در صورت نیاز به تیمها کمک میکند تا مؤثرتر عمل کنند.
مدل هکمن برای مدیرانی که میخواهند بدانند چگونه تیم خود را به بهترین شکل ساختاربندی کنند و ابزارهای مورد نیاز برای خودکفایی در نهایت را به آنها ارائه دهند، مفیدتر است.
مدل رابینز و جاج
مدل اثربخشی تیم رابینز و جاج بر چهار بعد ساخته شده است که همه آنها برای یک تیم برنده ضروری هستند:
- زمینه – داشتن منابع کافی، رهبری و ساختار مؤثر، فضای اعتماد و سیستم پاداش عملکرد که مشارکتهای تیم را منعکس میکند.
- ترکیب – تواناییها و شخصیتهای هر عضو تیم، تخصیص نقشها، اندازه تیم و ترجیح شخصی اعضا برای کار تیمی (یعنی آیا از کار به عنوان بخشی از یک تیم لذت میبرند؟).
- طراحی کار – مربوط به آزادی و خودمختاری، تنوع مهارت، هویت وظیفه و اهمیت وظیفه است.
- فرآیند – تعهد به یک هدف مشترک، اهداف مشخص، خودباوری، ترسیم نحوه دستیابی به نتیجه مطلوب، مدیریت تعارض و پاسخگویی.
این مدل میتواند به رهبران کمک کند تا ابعاد(هایی) که فاقد آن هستند را شناسایی کرده و بر اساس آن اقدام کنند.
مدل کاتزنباخ و اسمیت
مدل کاتزنباخ و اسمیت در سال 1993 پس از مطالعه تیمهایی که با چالشهای محل کار مواجه بودند، توسعه یافت. آنها پیشنهاد کردند که پنج سطح کار تیمی وجود دارد: یک گروه کاری، یک شبه تیم، یک تیم بالقوه، یک تیم واقعی و یک تیم با عملکرد بالا – که همان تیمی است که همه کسب و کارها برای آن تلاش میکنند.
یک تیم با عملکرد بالا از اعضای تیمی تشکیل شده است که فراتر از صرفاً کار کردن با هم میروند. سه نتیجه بالقوه وجود دارد:
- محصولات کاری جمعی
- نتایج عملکرد
- رشد شخصی
اینها نقاط مدل مثلثی هستند.
برای دستیابی به هر سه نتیجه، یک تیم باید روی سه عامل اثربخشی کار کند: مهارتها، پاسخگویی و تعهد (اینها اضلاع مثلث را تشکیل میدهند).
این مدل برای اعضای تیمی که در تلاش برای تغییر از طرز فکر فردی به طرز فکر تیمی هستند، مناسبتر است و میتواند به افزایش مشارکت و مالکیت کمک کند. همچنین به تیمها اجازه میدهد تا هدف معناداری پیدا کنند و آن را در سراسر کسب و کار منتقل کنند.
نقطه ضعف این است که این مدل فقط با تیمهای کوچکی که میتوانند به طور منظم ملاقات کنند، کار میکند. به علاوه، اگر تیم در تعارض اولیه گرفتار شود، هرگز به یک تیم منسجم تبدیل نخواهد شد و در مرحله شبه تیم گیر خواهد کرد.
مدل اثربخشی تیم T7
مایکل لومباردو و رابرت ایچینگر مدل تیم T7 اثربخشی را در سال 1995 ایجاد کردند و پنج عامل داخلی و دو عامل خارجی را مشخص کردند که همه با حرف “T” شروع میشوند:
عوامل داخلی:
- پیشروی (Thrust)
- اعتماد (Trust)
- استعداد (Talent)
- مهارتهای کار تیمی (Teaming skills)
- مهارتهای وظیفه (Task skills)
عوامل خارجی:
- تناسب رهبر تیم (Team leader fit)
- پشتیبانی تیم از سازمان (Team support from the organization)
همه عوامل برای عملکرد تیم در بالاترین سطح خود بسیار مهم هستند.
مدل T7 برای مدیرانی که به دنبال درک عناصر جداگانهای هستند که بر اثربخشی تیم تأثیر میگذارند و نحوه عملکرد آنها با هم هستند، مناسبتر است. از این طریق، میتوانید تصمیم بگیرید که انرژی و منابع خود را برای ساختن یک تیم قویتر در کجا متمرکز کنید.
به عنوان مثال، اگر کمبود استعداد وجود داشته باشد، میدانید که یا آموزش بیشتری ارائه دهید یا اعضای دیگری را با مهارتهای مرتبطتر جایگزین کنید. اگر کمبود حمایت سازمانی وجود داشته باشد، میدانید که باید برای تامین منابع و پشتیبانی مورد نیاز تیم خود برای موفقیت تلاش کنید. این نیز یکی از محدودیتهای مدل است، زیرا بدون پشتیبانی خارجی، تیم نمیتواند به همان اندازه مؤثر باشد.
مدل سالاس، دیکینسون، کانورس و تاننباوم
این مدل 1992 اقتباسی از مدل قبلی هکمن است که بر اهمیت زمینه سازمانی و طراحی گروه و تأثیر هر دو بر عملکرد تیم تأکید میکند.
این مدل از شش عنصر تشکیل شده است:
- زمینه سازمانی – پشتیبانی خارجی، آموزش و پاداش.
- طراحی تیم – ساختار تیم تعریف شده با اهداف و فرآیندهای واضح.
- همافزایی تیم – کار کردن با انرژی و اشتیاق مشترک برای رسیدن به یک هدف.
- اثربخشی فرآیند – آگاهی از دانش، تلاش، مهارتها و استراتژیهای اعمال شده در وظایف و توانایی ارزیابی آنها.
- منابع مادی – منابعی که به اعضای تیم کمک میکند وظایف را تا حد امکان کارآمد و با استاندارد بالا تکمیل کنند.
- اثربخشی گروه – احساس و رفتار هر عضو در تیم و نحوه کار آنها با هم.
این مدل به شما امکان میدهد زمینه تیم را بررسی کنید و برای تیمهایی که از قبل تشکیل شدهاند مناسبتر است.
مدل تاکمن
مدل FSNP تاکمن از چهار مرحله تشکیل شده بود که بروس تاکمن پیشنهاد میکند مراحل متوالی در توسعه هر تیم هستند. با این حال، یک دهه پس از پیشنهاد مدل اصلی خود، او مرحله پنجم را اضافه کرد و آن را به مدل FSNPA تبدیل کرد:
- تشکیل (Forming) – زمانی که یک تیم برای اولین بار ملاقات میکند و با یکدیگر آشنا میشود و در مورد اهداف و مقاصد توافق میکند.
- طوفان (Storming) – اعضا شروع به باز کردن، به اشتراک گذاشتن سبکهای کاری ترجیحی خود و ایجاد اعتماد در حین کشف نحوه کار به عنوان یک تیم میکنند.
- هنجارسازی (Norming) – ویژگیهای عجیب و غریب به خاطر گروه پذیرفته و تحمل میشوند و همه شروع به درک اهمیت کار به عنوان یک تیم برای رسیدن به هدف جمعی میکنند.
- اجرا (Performing) – اعتماد ایجاد میشود و همه برای کار با هم برای رسیدن به اهداف مشترک انگیزه پیدا میکنند.
- تعطیلی (Adjourning) – پس از پایان پروژه، ارزیابی انجام میشود تا مشخص شود تیم چقدر مؤثر بوده است، مشارکتهای فردی جشن گرفته میشود و بر اساس آن تغییراتی ایجاد میشود.
این مدل برای مدیرانی که میخواهند مراحل مختلف توسعه تیم را درک کنند، ارزشمندتر است. همچنین به تیمها کمک میکند تا با تفاوتها و تنشهای طبیعی راحت شوند و با هم مؤثرتر کار کنند. با این حال، در هر مرحله از این مدل تعارض وجود دارد که ممکن است برای برخی از اعضای تیم بیش از حد ناراحت کننده باشد.
توجه به این نکته مهم است که تیمها ممکن است در هر زمان بین مراحل جابجا شوند. به عنوان مثال، تیم ممکن است در حال اجرا باشد، سپس اعضای جدید تیم به آنها بپیوندند، که آنها را به مرحله طوفان باز میگرداند.
مدل لنچیونی
پاتریک لنچیونی یک مدل اثربخشی تیم را پیشنهاد کرد که کمی متفاوت از بقیه است. به جای تمرکز بر آنچه تیم شما باید داشته باشد، بر آنچه تیم شما نباید داشته باشد تمرکز میکند. ایده این است که دانستن اختلالات تیم شما، شما را قادر میسازد تا یک تیم مؤثرتر ایجاد و مدیریت کنید.
در اینجا پنج اختلال یک تیم آورده شده است:
- فقدان اعتماد (Absence of Trust) – اگر اعضای تیم نتوانند با یکدیگر آسیبپذیر باشند، ممکن است اعتماد ایجاد نشود.
- ترس از تعارض (Fear of Conflict) – اجتناب از تعارض و تظاهر به کنار آمدن میتواند از ایدههای سازنده جلوگیری کند.
- فقدان تعهد (Lack of Commitment) – فقدان فداکاری از طرف هر عضو تیم، تصمیمگیری را کند میکند و تاخیر در رسیدن به ضربالاجلها را به همراه دارد.
- اجتناب از پاسخگویی (Avoidance of Accountability) – اعضای تیم باید خود و یکدیگر را پاسخگو نگه دارند، حتی زمانی که انجام این کار ناخوشایند است.
- عدم توجه به نتایج (Inattention to Results) – اگر تیم بر نتایج جمعی تمرکز نکند، به آنها نخواهد رسید.
این مدل برای مدیرانی که میخواهند بدانند چه چیزی میتواند برای موفقیت یک تیم مضر باشد و از آن اجتناب کنند و در عین حال یاد بگیرند که چگونه در صورت بروز شرایط، آن را مدیریت کنند، مناسبتر است. به شما کمک میکند تا بفهمید چه چیزی در یک تیم کار نمیکند و علت اصلی و مراحل بهبود اثربخشی را شناسایی کنید.
مدل لافاستو و لارسون
دکتر فرانک لافاستو و کارل لارسون پنج عنصر را در مدل خود پیشنهاد کردند که یک تیم مؤثر را تشکیل میدهند. اینها عبارتند از:
- عضو تیم – مهارتها و ویژگیهایی که هر عضو تیم دارد.
- روابط تیمی – کسانی که نگرشهای خوبی دارند، ایجاد روابط کاری خوب با آنها آسانتر است.
- حل مسئله تیمی – روابط کاری خوب میتواند تصمیمگیری را بهبود بخشد و تعارض را کاهش دهد.
- رهبری تیم – هر تیم باید رهبری داشته باشد که تیم خود را تشویق و الهام بخشد.
- محیط سازمانی – حمایت سازمانی و فرهنگ مناسب شرکت شانس موفقیت تیم را افزایش میدهد.
این مدل اثربخشی تیم برای مدیرانی که میخواهند پویایی کار تیمی و همکاری را بهتر درک کنند، مناسبتر است و همچنین تفکر جمعی را در اولویت قرار میدهد.
با این حال، این مدل در راهنمایی مدیران در مورد نحوه دستیابی به عناصر شناسایی شده که برای اثربخشی تیم حیاتی هستند، ناکام است.
مدل گوگل
گوگل با بیش از 200 کارمند مصاحبه کرد و بیش از 250 ویژگی بیش از 180 تیم گوگل را تجزیه و تحلیل کرد.
یافتههای آنها؟
اثربخشی یک تیم کمتر مربوط به این است که چه کسی در تیم است و بیشتر مربوط به این است که اعضای تیم چگونه با هم تعامل میکنند، کار خود را ساختاربندی میکنند و به مشارکتهای خود نگاه میکنند.
آنها پنج پویایی کلیدی را برای یک تیم موفق شناسایی کردند:
- ایمنی روانی – احساس توانایی پذیرش ریسک بدون احساس ناامنی یا خجالت.
- قابل اعتماد بودن – توانایی تکیه بر یکدیگر برای ارائه کار با کیفیت بالا به موقع.
- ساختار و وضوح – داشتن اهداف، نقشها و برنامههای واضح برای هر عضو و کل گروه.
- معنای کار – کار کردن روی چیزی که برای هر عضو تیم شخصاً مهم است.
- تأثیر کار – اعتقاد به اینکه کاری که انجام میشود مهم است.
اگرچه گوگل ایمنی روانی را مهمترین پویایی از پنج پویایی یافت (چهار پویایی دیگر را زیربنا میکند)، همه آنها برای ایجاد یک تیم با عملکرد بالا مهم هستند.
مدل گوگل برای مدیرانی که میخواهند بفهمند یک تیم در کجا نیاز به بهبود دارد مناسب است و به همتیمیها کمک میکند تا در مورد نحوه بهبود به روشی ساختاریافته صحبت کنند.
مدل عملکرد تیم درکسلر-سیبت
محققان آلن درکسلر و دیوید سیبت مدل عملکرد تیم درکسلر-سیبت را توسعه دادند. این مدل در مجموع هفت مرحله برای ساختن یک تیم را مشخص میکند – چهار مرحله برای ایجاد آن و سه مرحله برای افزایش عملکرد پایدار.
- جهتگیری (چرا) – چرا این کار را انجام میدهیم؟
- ایجاد اعتماد (چه کسی) – با چه کسی کار میکنیم، چه مهارتهایی داریم و این سفر چگونه خواهد بود؟
- وضوح هدف (چه چیزی) – اهداف اصلی، اهداف و نقشهای ما چیست؟
- تعهد (چگونه) – چگونه با هم کار خواهیم کرد؟ آیا جدول زمانی وجود دارد، بودجه چقدر است، چه منابعی برای کمک به ما داریم؟
- اجرا (چه کسی چه چیزی چه زمانی کجا) – برنامهریزی جزئیات قبل از شروع کار.
- عملکرد بالا (وای) – تیم برای رسیدن به یک هدف مشترک با هم کار میکند. آنها از یکدیگر حمایت میکنند و به راهنمایی کمی نیاز دارند.
- تجدید (چرا ادامه دهیم) – آیا آنچه قبلاً کار میکرد به ما در موفقیت در آینده کمک میکند یا نیاز به تجدید قوا داریم؟
این مدل به مدیرانی که میخواهند کارایی تیم خود را افزایش دهند یا هر زمان که با مانعی روبرو میشوند، بفهمند چه چیزی آنها را عقب نگه میدارد، کمک میکند. نقطه ضعف این مدل این است که اجرای و توسعه آن زمان میبرد.
کار تیمی اغلب عنصر نه چندان مخفی موفقیت یک شرکت است. داشتن حداقل درک از مدلهای اثربخشی تیم به متخصصان منابع انسانی و مدیران کمک میکند تا تیمهای با عملکرد بالا را توسعه دهند.