وقتی از هر چهار کارمند، یکی احساس امنیت برای صحبت کردن نمیکند، نوآوری تنها متوقف نمیشود؛ بلکه به کلی از بین میرود. ساختن امنیت روانی واقعی یک مزیت اضافی نیست، بلکه یک ضرورت برای بقاست.
امنیت روانی در محیط کار، یک عنصر کلیدی در فرهنگ سازمانی سالم و مفهومی آشنا برای منابع انسانی است. با این حال، با وجود تلاشها و آگاهیهای مداوم، این مفهوم با کاهش نگرانکنندهای روبرو است. در عصری که با کار ترکیبی و از راه دور، پذیرش سریع هوش مصنوعی و سطوح بالای عدم قطعیت شکل گرفته، تلاشهای سنتی برای ایجاد امنیت روانی – مانند نظرسنجیهای کارکنان، کارگاههای آموزشی رهبری در مورد ارتباطات و فراگیری، و آموزش مدیران – ممکن است دیگر کارآمد نباشند.
در حالی که اکثر متخصصان منابع انسانی فعالانه از امنیت روانی حمایت کردهاند، بسیاری از سازمانها هنوز با چالشهای آشنایی روبرو هستند: اعضای تیم که از صحبت کردن درنگ میکنند، کاهش یا رکود در امتیازات مشارکت و یک جریان آرام از مقاومت در برابر تغییر.
این مقاله بررسی میکند که چرا امنیت روانی با وجود بهترین نیتها رو به افول است و منابع انسانی برای حل این مشکل چه اقداماتی میتواند انجام دهد.
جهت شرکت در دوره جامع مدیریت منابع انسانی سرآمد کلیک نمایید.
امنیت روانی چیست؟
امنیت روانی در محیط کار یک باور مشترک است که ریسکپذیریهای بینفردی در یک تیم، امن است. این شامل صحبت کردن با سؤالات، گزارش اشتباهات، ارائه نظرات مخالف یا اعتراف به ندانستن چیزی میشود. به طور گستردهتر، امنیت روانی به حس توانایی نشان دادن و به کارگیری خود بدون ترس از پیامدهای منفی اشاره دارد.
این مفهوم به معنای راحتی همیشگی یا اجتناب از درگیری نیست. در واقع، امنیت روانی، درگیریهای سالم را با تکیه بر اعتماد، صداقت و احترام متقابل به عنوان پایه و اساس، ممکن میسازد.
اگرچه کارل راجرز این اصطلاح را در دهه ۱۹۵۰ ابداع کرد، دو مدل شناختهشده از امنیت روانی عبارتند از:
مدل ادموندسون (Edmondson) ، که بر جو و تعامل تیم تمرکز دارد.
مدل کلارک (Clark) ، که امنیت روانی را به عنوان مراحل مختلفی میبیند که باید به ترتیب طی شوند.
مدل | تمرکز اصلی | اجزای کلیدی | کاربرد برای منابع انسانی |
مدل امنیت روانی تیم اِیمی ادموندسون | | ریسکپذیری بینفردی در سطح تیم | باور مشترک به امن بودن صحبت کردن؛ تشویق به صداقت، یادگیری و آزمایش | ایدهآل برای تشخیص عملکرد تیم، ابتکارات فرهنگ یادگیری و تحول چابک |
چهار مرحله امنیت روانی تیموتی آر. کلارک | نیازهای روانی و بلوغ تدریجی | مرحله ۱: امنیت فراگیری مرحله ۲: امنیت یادگیری مرحله ۳: امنیت مشارکت مرحله ۴: امنیت چالشگری | عالی برای توسعه رهبری، برنامههای DEIB و ارزیابیهای بلوغ فرهنگی |
امنیت روانی از یک مفهوم نظری به یک رویکرد عملی برای درک چگونگی تجربه افراد از محیط کار خود تبدیل شده است. ارزیابیهای امروزی فراتر از فرد هستند. آنها بررسی میکنند که چگونه رفتار رهبر، هنجارهای تیم و فضای سازمانی گستردهتر، شرایط را برای صحبت کردن، ریسکپذیری و یادگیری از شکست شکل میدهند.
این امر بازتاب درک فزایندهای است که امنیت روانی در یک خلأ وجود ندارد. این مفهوم به شدت با فرهنگ یادگیری، پویایی بازخورد و آمادگی برای نوآوری مرتبط است. سازمانهای بیشتری معیارهای امنیت روانی را با مفاهیم مرتبطی مانند صدای کارمند، تعلق و اعتماد همراه میکنند تا امنیت روانی را به بخشی جداییناپذیر از فضای و فرهنگ سازمانی تبدیل کنند.
نمونههایی از امنیت روانی
بیایید به صورت عملی، امنیت روانی را از طریق دو مثال تصویری بررسی کنیم.
عادیسازی شکست به عنوان یک فرصت یادگیری
در شرکت BrightWave Technologies، یک ویژگی محصول ناموفق به یک لحظه یادگیری مشترک تبدیل شد. به جای مقصر دانستن، تیم یک “تحلیل پس از شکست” برگزار کرد و درسهای آموختهشده را در ویکی داخلی خود ثبت کرد تا همه بتوانند از آن بهره ببرند. این رویکرد شکست را “عادیسازی” کرد و افراد را قادر ساخت تا بدون ترس از عواقب صحبت کنند.
از بین بردن موانع تا هر صدایی مهم باشد
در Lumenara Health، مدیرعامل پریا دسای متوجه تردید یک تحلیلگر تازهکار در طول بررسی یک پروژه شد. پس از جلسه، او تحلیلگر را به قهوه دعوت کرد و توضیح داد که پاسخ “درست” وجود ندارد، بلکه فقط دیدگاههای صادقانه هستند. پریا پرسید: “اگر تو در نقش من بودی، چه کاری را متفاوت انجام میدادی؟” تحلیلگر نگرانی خود را در مورد سرعت یک ابتکار جدید به اشتراک گذاشت. پریا از او تشکر کرد و این نکته را با ذکر نام تحلیلگر در بحث رهبری بعدی مطرح کرد. این تبادل، سیگنال قدرتمندی فرستاد که بازخورد از هر دو جهت جریان دارد و حتی ارشدترین صداها نیز پذیرای چالش هستند.
چرا امنیت روانی در محیط کار مهم است؟
امنیت روانی یکی از قویترین پیشبینیکنندههای اثربخشی تیم و سلامت سازمانی است. تحقیقات به طور مداوم نشان میدهند که امنیت روانی زیربنای نوآوری، بهرهوری، ماندگاری و انعطافپذیری کلی سازمان است. بیایید نگاهی بیندازیم به اینکه چرا کسبوکارهای دارای امنیت روانی رشد میکنند:
تشویق به شفافیت و ایجاد یادگیری و چابکی: وقتی کارکنان احساس امنیت کافی برای بیان نظرات خود بدون ترس از تلافی میکنند، بیشتر تمایل دارند راهحلهای نوآورانه ارائه دهند، اشتباهات را بپذیرند و به دنبال کمک باشند.
افزایش عملکرد تیم: تحقیقات مککینزی نشان میدهد که تیمهایی با امنیت روانی بالا، ۷۶٪ مشارکت بیشتر، ۵۰٪ بهرهوری بالاتر و ۷۴٪ احتمال کمتر برای تجربه فرسودگی شغلی دارند.
تقویت ماندگاری و فراگیری: گالوپ گزارش میدهد که در سازمانهایی که کارکنان احساس میکنند نظراتشان ارزشمند است، ۲۷٪ کاهش در ترک خدمت، ۴۰٪ حوادث ایمنی کمتر و ۱۲٪ افزایش در بهرهوری وجود دارد.
تغییر تمرکز از محافظت از خود به رشد: وقتی امنیت روانی بالاست، کارکنان از محافظت از خود به سمت بهبود نتایج، تقویت همکاری و پذیرش ریسکهای حسابشده حرکت میکنند.
آمادهسازی سازمانها برای آینده: بدون امنیت روانی، افراد تمایل به پنهان کردن ایدهها، فرار از پاسخگویی و ترک شغل دارند. در محیط کنونی کار ترکیبی، اختلال ناشی از هوش مصنوعی و سطوح بالای ابهام، ایجاد امنیت روانی تنها به معنای ساختن یک فرهنگ بهتر نیست؛ بلکه به معنای آیندهنگری برای ظرفیت سازمان در سازگاری و رشد است.
در مورد معنای امنیت روانی: "به نظر من، امنیت روانی امروزه بیشتر به این معناست که افراد چگونه میتوانند در محیط کار حضور واقعی داشته باشند. بله، این موضوع به احساس امنیت برای بیان ایدهها یا نظرات مربوط میشود، اما همچنین به این معناست که دیگر لازم نیست هویت واقعی خود را در محیط کار پنهان کنید؛ تا جایی که با آن احساس راحتی دارید."
میشل فیلدز، متخصص منابع انسانی
در مورد نقش منابع انسانی: "من فکر میکنم به طور سنتی، این باور وجود داشت که ایجاد امنیت روانی وظیفه منابع انسانی است. من اینطور فکر نمیکنم. به اعتقاد من، این وظیفه رهبری و مدیران داخل شرکت است که این کار را انجام دهند. نقش ما [در منابع انسانی] معماری آن است. نقش ما ایجاد فرصتهایی برای رهبران و مدیران است تا بتوانند امنیت روانی را در تیمهای خود فعال کنند و همچنین رشد امنیت روانی را در تجربه کارکنان بگنجانند."
میشل فیلدز، متخصص منابع انسانی
در مورد نحوه پیادهسازی: "چگونه از این رهبران حمایت و راهنمایی میکنید تا استراتژیهای کوچک را در شیوههای کاری، رفتارهایشان و نحوه تعامل با تیم خود جاسازی کنند؟ من فکر نمیکنم در واقعیت، یا حداقل روی کاغذ، جاسازی امنیت روانی آنقدر دشوار باشد؛ فقط بسیاری از افراد لزوماً نمیدانند چگونه این کار را به طور مؤثر انجام دهند."
میشل فیلدز، متخصص منابع انسانی
چرا امنیت روانی رو به افول است؟
با وجود ارتباط قوی امنیت روانی با نوآوری و سازگاری، تنها ۲۶٪ از رهبران فعالانه برای ایجاد آن تلاش میکنند. علاوه بر این، آمارهای اخیر نشان میدهند که امنیت روانی در محیط کار بدتر میشود.
- مدیریت نادرست کار ترکیبی و از راه دور: افزایش کار ترکیبی و از راه دور ناخواسته ساخت اعتماد و ارتباطات بیدرنگ را پیچیده کرده است. تعاملات غیررسمی و خودجوش کمتر شدهاند.
- اضطراب ناشی از هوش مصنوعی و امنیت شغلی: ادغام شتابگرفته اتوماسیون مبتنی بر هوش مصنوعی، ناامنی شغلی را در صنایع مختلف افزایش میدهد. در پاسخ، کارکنان به طور فزایندهای سکوت را به جای ریسکپذیری انتخاب میکنند.
- رکود در DEIB (تنوع، برابری، فراگیری و تعلق): ابتکارات راکد یا سطحی DEIB میتوانند گروههای محروم را با احساس انزوا و ناامنی تنها بگذارند.
این عوامل نشاندهنده نیاز فوری به یک بازنگری اساسی در استراتژیهای فعلی منابع انسانی برای ایجاد و ترویج امنیت روانی هستند.
نقش در حال تحول منابع انسانی: معمار، نه مالک امنیت روانی
بسیاری از سازمانها این اشتباه را میکنند که معتقدند منابع انسانی باید مالک امنیت روانی باشد. امنیت روانی هرگز نباید تنها مسئولیت منابع انسانی باشد. در عوض، نقش حیاتی منابع انسانی این است که شرایطی را طراحی کند که به طور طبیعی امنیت روانی را در سراسر سازمان پرورش دهد.
این شامل موارد زیر است:
- طراحی و پیادهسازی فرآیندهای بازخورد، قدردانی و مدیریت عملکرد فراگیر و شفاف.
- تجهیز رهبران به مهارتها و رفتارهایی برای مدلسازی اصیل امنیت روانی.
- تشویق فعالانه به گفتگوی باز در مورد اینکه امنیت واقعاً در تیمها و زمینههای سازمانی خاص چگونه به نظر میرسد.
- بازنگری دقیق سیاستهای موجود که ممکن است ناخواسته ریسکپذیری، بازخورد صادقانه یا مخالفت سالم را مجازات کنند.
به طور حیاتی، منابع انسانی باید برای تثبیت امنیت روانی در تعاملات روزمره و بافت محل کار حمایت کند. این امر آن را فراتر از محدودیتهای کارگاههای پراکنده یا نظرسنجیهای سالانه میبرد.
چگونه امنیت روانی را در محل کار ایجاد کنیم: ۵ استراتژی عملی برای منابع انسانی
در اینجا پنج استراتژی عملی برای متخصصان منابع انسانی آورده شده است تا به صورت فعال امنیت روانی را بازسازی و تقویت کنند:
۱. به رهبران آموزش دهید که با شفافیت و آسیبپذیری رهبری کنند.
رهبران لحن را تعیین میکنند. وقتی آنها به اشتباهات خود اعتراف میکنند، برای دریافت نظرات درخواست میدهند، یا میپذیرند که پاسخ را نمیدانند، فرهنگی ایجاد میکنند که در آن صداقت و ناقص بودن امن است.
۲. امنیت را به بخشی از زندگی روزمره تبدیل کنید.
امنیت روانی از طریق اقدامات کوچک و مداوم رشد میکند. تمریناتی مانند شروع جلسات با بررسیهای سریع، ایجاد فضا برای مخالفت محترمانه و تأمل در آنچه آموخته شده است را تشویق کنید. منابع انسانی میتواند از طریق تجهیز مدیران به ابزارهای عملی، از این امر حمایت کند.
۳. از داستانها برای حمایت از یادگیری استفاده کنید.
فرصتهای منظمی را برای تیمها ایجاد کنید تا در مورد موفقیتها، اشتباهات و درسهای آموختهشده تأمل کنند. “داستانهای شکست” تمرکز را از سرزنش به رشد تغییر میدهد و به عادیسازی گفتگوهای صادقانه و یادگیری جمعی کمک میکند. منابع انسانی میتواند با معرفی رتروهای شرکتی یا حمایت از لحظات بررسی، کمک کند.
۴. قهرمانان تیم را توانمند کنید.
همه در مراجعه به مدیر یا منابع انسانی احساس راحتی نمیکنند. قهرمانان نامزدشده توسط همکاران را آموزش و حمایت کنید تا بتوانند راهنمایی غیررسمی ارائه دهند، به صورت محرمانه گوش دهند و به حل مسائل در مراحل اولیه کمک کنند.
۵. از هوش مصنوعی برای شناسایی الگوها در پویایی تیم استفاده کنید.
ابزارهای هوش مصنوعی میتوانند به شناسایی روندهایی در پویایی تیم کمک کنند. تجزیه و تحلیل جلسات، به عنوان مثال، میتواند نشان دهد که چه کسی بیشتر (و چه کسی کمتر) در طول بحثها صحبت میکند، در حالی که تجزیه و تحلیل احساسات در نظرسنجیها یا کانالهای چت میتواند تغییرات در لحن یا مشارکت را آشکار کند.
تمام این استراتژیها یک هشدار دارند: آنها تنها در سازمانهایی کار میکنند که به طور واقعی برای فراگیری، ایجاد حس تعلق و داشتن رهبرانی که به کرامت انسانی احترام میگذارند ارزش قائل هستند.
حرکت به جلو: از امنیت تا توانمندی
امنیت روانی یک مقصد ثابت نیست، بلکه یک سفر مداوم است که باید با محل کار ما تکامل یابد. متخصصان منابع انسانی باید یک رویکرد تکراری را در پیش بگیرند: روشهای جدید را آزمایش کنند، بازخورد جمعآوری کنند و راهحلها را با تیمها به صورت مشترک ایجاد کنند. تنها در این صورت است که منابع انسانی میتواند به طور واقعی محیطهایی را بسازد که در آن کارکنان احساس امنیت کنند و به شدت ارزشمند و توانمند برای ارائه بهترین کار خود باشند.